گونتر گراس
ترجمهي سروش حبيبي
نشر نيلوفر/ چاپ سوم86/ 793 صفحه/ 9500تومان
كتاب هفتصد هشتصد صفحهاي يا بيشتر اگر بتونه خواننده رو تا آخر بكشونه كتاب موفقيه. معمولاً اين رمانها شرح زندگي يكنفر يا يك دورهاند. يعني تقريباً كل زندگي شخصيت رو توي كتاب ميبينيم. اين باعث ميشه پشيمون نشيم چون غيرمستقيم در جريان كل زندگي يك يا چند نفر قرار ميگيريم.
طبل حلبي از به دنيا اومدن اسكار شروع ميكنه و تا آخر ميره. (روايت اول شخص) شخصيت اصلي داستان، اسكار، يك كوتوله است. توي سه سالگي از پلهها ميافته و ديگه رشد نميكنه. كادو تولد سه سالگيش يك طبل حلبيه كه از اون به بعد هميشه اون رو با خودش همهجا ميبره. اتفاقات زيادي براي خودش و اطرافيانش ميافته و در كل داستان پرماجراست. مايههاي غيرواقعي هم داره اما به جاست. مثلا با صداش شيشه ها رو ميشكونه يا ادعا ميكنه از اولِ به دنيا اومدنش رو يادشه. البته راوي غيرقابل اعتماده يعني در حين داستان ميبينيم يك چيزايي رو عمداً يا سهواً اشتباه گفته. موقعيتهاي طنز هم توي داستان زياده. شرح عشقهاي راوي هم فوقالعادهست. زمان و مكان داستان آلمانِ جنگ جهانيه.
توي بعضي قسمتها نوع روايت خيلي بهجا و عالي عوض ميشه (مثلاً آخر كتاب اول) و دركل نثر كتاب يكدست نيست. اولِ كتاب خستهكننده است اما بعد از پنجاه شصت صفحه روي روال ميافته. (وقتي كه به نوع حرف زدن اسكار عادت ميكنيم.)
پشت كتاب از كامران فاني نقل شده: «طبل حلبي اثري است فلجكننده، خواننده را در چنگال خود ميگيرد، و آنگاه با سر در گرداب زندگي دهشتزا رهايش ميكند.» درسته، الان كه دارم يك قمستهاييش رو دوباره ميخونم ميفهمم. بايد جزء شاهكارها حسابش كرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر