آرتور شوپنهاور
رضا ولییاری
نشر مرکز/ چاپ دوم۸۷/ ۲۶۳صفحه/ ۴۱۰۰ تومان
شوپنهاور کتابی به این اسم نداره و خود مترجم یک گزیده درست کرده. دو بخش اصلی داره: کلیت فلسفهی شوپنهاور، نظراتش دربارهی نویسندگی و نبوغ و فکر کردن. بخش اول هشت تا فصل داره: اثبات ارادهی حیات، متافیزیک عشق، در باب زنان، در باب عبث بودن وجود، در باب آلام جهان، در باب خودکشی، در باب جاودانگی، راه رستگاری.
حرفهاش توی متافیزیک عشق با عقل جور در نمیاد. میگه ما در نهایت به کسی علاقه پیدا میکنیم که بهترین فرزند رو برای ما بیاره یعنی ارادهی حیات به جای ما انتخاب میکنه. یعنی همهی انتخاب برای تناسب بچهایه که بعداً قراره به وجود بیاد.
دربارهی زنها هم که حرفهاش معروفه. «وقتی ملاحظه کنید که فرهیختهترین زنان هم هرگز اثری منحصر به فرد در هنرهای زیبا خلق نکرده و هیچ موفقیت ماندگاری در هیچ حوزهای از علم و دانش کسب نکرده، تصدیق خواهید کرد که نمیتوان هیچ انتظاری از ایشان داشت.»
حرفهایی که دربارهی عبث بودن وجود و دردهای جهان و خودکشی میزنه عالیاند.
بخش دوم هفت فصل داره: در باب نویسندگی و سبک، در باب مطالعه و کتب، در باب خوداندیشی، در باب اهل فضل، چهرهشناسی، در باب نبوغ و ملاحظات روانشناختی.
ترجمه خیلی جالب نیست. از «رانه» و «لمحه» و «سلاسه» و این جور کلمات کم استفاده نکرده. من نمیدونم این جمله درسته یا نه: «مگر رنج که محصول مستقیم و غایت معمول زندگی است، هدفی برای هستی انسان متصور نمیتوان شد.» به نظرم باید به جای «مگر»، «به جز» بیاد. یکجملهی سؤالی هم با «آیا چگونه» شروع میشد که حالا پیداش نمیکنم.
«نشان نبوغ آن درختی است که با وجود توفان ناملایمات میوههای گلگون خود را بر شاخهها حفظ کرده و شعارش این است که Dum convellor mistescunt یا comquassata sed ferax » اینجا پانوشت یا هیچ چیز دیگهای نداره.
کتاب خوبیه اما «در باب حکمت زندگی» برای شروع بهتره. «جهان همچون اراده و تصور» هم چاپ شده. نشر مرکز و همین مترجم.
رضا ولییاری
نشر مرکز/ چاپ دوم۸۷/ ۲۶۳صفحه/ ۴۱۰۰ تومان
شوپنهاور کتابی به این اسم نداره و خود مترجم یک گزیده درست کرده. دو بخش اصلی داره: کلیت فلسفهی شوپنهاور، نظراتش دربارهی نویسندگی و نبوغ و فکر کردن. بخش اول هشت تا فصل داره: اثبات ارادهی حیات، متافیزیک عشق، در باب زنان، در باب عبث بودن وجود، در باب آلام جهان، در باب خودکشی، در باب جاودانگی، راه رستگاری.
حرفهاش توی متافیزیک عشق با عقل جور در نمیاد. میگه ما در نهایت به کسی علاقه پیدا میکنیم که بهترین فرزند رو برای ما بیاره یعنی ارادهی حیات به جای ما انتخاب میکنه. یعنی همهی انتخاب برای تناسب بچهایه که بعداً قراره به وجود بیاد.
دربارهی زنها هم که حرفهاش معروفه. «وقتی ملاحظه کنید که فرهیختهترین زنان هم هرگز اثری منحصر به فرد در هنرهای زیبا خلق نکرده و هیچ موفقیت ماندگاری در هیچ حوزهای از علم و دانش کسب نکرده، تصدیق خواهید کرد که نمیتوان هیچ انتظاری از ایشان داشت.»
حرفهایی که دربارهی عبث بودن وجود و دردهای جهان و خودکشی میزنه عالیاند.
بخش دوم هفت فصل داره: در باب نویسندگی و سبک، در باب مطالعه و کتب، در باب خوداندیشی، در باب اهل فضل، چهرهشناسی، در باب نبوغ و ملاحظات روانشناختی.
ترجمه خیلی جالب نیست. از «رانه» و «لمحه» و «سلاسه» و این جور کلمات کم استفاده نکرده. من نمیدونم این جمله درسته یا نه: «مگر رنج که محصول مستقیم و غایت معمول زندگی است، هدفی برای هستی انسان متصور نمیتوان شد.» به نظرم باید به جای «مگر»، «به جز» بیاد. یکجملهی سؤالی هم با «آیا چگونه» شروع میشد که حالا پیداش نمیکنم.
«نشان نبوغ آن درختی است که با وجود توفان ناملایمات میوههای گلگون خود را بر شاخهها حفظ کرده و شعارش این است که Dum convellor mistescunt یا comquassata sed ferax » اینجا پانوشت یا هیچ چیز دیگهای نداره.
کتاب خوبیه اما «در باب حکمت زندگی» برای شروع بهتره. «جهان همچون اراده و تصور» هم چاپ شده. نشر مرکز و همین مترجم.
۲ نظر:
هرجور که حساب کنی، سرعتت خیلی زیاد شده
help me with jhelofen
ارسال یک نظر