حسي از سرپناه -------------------------------------
جان آپدايك ---------------------------------------
ترجمهي مهسا خليلي ---------------------------------
24 صفحه/ انتشارات نيلا/ 1386/ 400 تومان -----------------------------
من از آپدايك يك داستان كوتاه بيشتر نخونده بودم كه با اين يكي كه بازم داستان كوتاهه، ميشه دوتا. اون يكي توي «لاتاري، چخوف و داستانهاي ديگر» بود. «لاتاري...» مجموعهاي از داستان كوتاه بود از آپدايك و كارور و ايشيگورو و شرلي جكسون و آن تايلر و آن بيتي. از اين يكي بيشتر خوشم اومد. تعريف «حسي از سرپناه» رو توي يك مجله ديده بودم. -----------------------
راستش من يه حسي از داستان گرفتم كه شايد روح آپدايك هم ازش خبر نداشته باشه. البته فكر ميكنم استنباطم خيلي عجيب و غريب نيست و اون هم ميخواسته اين حس رو وارد داستان بكنه. ----------
نميدونم چرا داستانهاي آپدايك به طور مستقل تو ايران ترجمه نشدهن. (تا جايي كه من خبر دارم.) البته يه جايي خوندهم كه به سانسور و اين حرفها مربوط ميشه. آپدايك مثل شخصيت اول داستانش، تو بچهگي لكنت زبون داشته.(هنوز هم داره؟) و احساس ميكنم به جز اين يه ويژهگي، تو يه سري خصوصيات ديگه هم شبيه «ويليام» باشه. ------------------------------------
«كتاب كوچكِ» نيلا، مجموعهايه كه فكر كنم از سال هشتاد ويك دراومد و هنوزم ادامه داره. «حسي از سرپناه» پنجاه و پنجميشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر