ترجمهي ناصر غياثي
نشر ثالث/1387/102صفحه/2000تومان
- نامههاي كافكا به پدر و مادرش كه اواخر عمرش نوشته شدهن. موقعي كه خيلي مريض و فقير بوده و با دورا ديامانت زندگي ميكرده. نشر ققنوس يه كتاب به اسم «آخرين عشق كافكا» منتشر كرده كه راجع به زندگي كافكا و دورا ديامانته.
- چيزي كه از همه بيشتر توي اين نامهها ديده ميشه تقاضاي پول و مواد غذايي و لباسه. پدر و مادر كافكا توي پراگ زندگي ميكردهن و كافكا توي برلين. به خاطر بيماري سل حنجره مجبور بوده تماموقت توي رختخواب باشه و حقوق بازنشستگي ناچيزش كفاف زندگي توي برلين رو نميداده. مدام به خاطر بالا رفتن كرايهخونه مجبور بوده اسبابكشي كنه و چند ماه آخر زندگيش رو توي آسايشگاههاي مختلف بستري بوده و حتا نميتونسته آب بخوره. اما كافكا سعي ميكنه هميشه اوضاع رو براي خانوادهش مطلوب جلوه بده. از آفتابگير و دلباز بودن خونهيي كه اجاره كرده حرف ميزنه و در مورد مريضي وخيمش خيلي با ديد مثبت حرف ميزنه.
- اين كتاب به درد دو دسته ميخوره. يكي اونايي كه خيلي به كافكا علاقه دارن و به اين نامهها هم به چشم يه اثر ادبي از كافكا نگاه ميكنن و دستهي دوم اونايي كه دوست دارن نامههاي مردم رو بخونن. نامههاي خصوصي كه به نزديكان نوشته شده و مستند بودنشون باعث ميشه بيشتر از رمان و داستان، وارد زندگي اون شخصيت بشين. اين خيلي لذتبخشه. زياد مهم نيست كه اون آدم، كافكاست. اين مهمه كه دارين نامههاي يه آدمي رو به پدر و مادرش ميخونين.
- «پدر و مادر عزيز، اين كه جليقه نيست، شاهكار است، اين همه گرم و نرم، چطور توانستي درستش كني، د {دورا ديامانت} هم اين را نميفهمد. از هر نظر اين يكي بهتر از جليقهاي است كه تا حالا ميپوشيدم و تازه به نظرم خيلي خوب هم ميآمد. بستهي كره هم – با حفظ فاصلهاي شايسته نسبت به جليقه – بسيار خوشحالكننده بود.»
- «خواهش ميكنم، اگر به طريقي ممكن است، يك لحاف نرم پر يا يك لحاف ساده و يك دشكچه بفرستيد. در كلينيك فقط ضروريترين چيزها را به او ميدهند، آخر كمي نازپرورده است، خريدنشان گران است.» {دورا ديامانت}
-
نامه ای كه هرگز به مقصد نرسید / زندگی و هنر كافكا در كوچهی زمان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر