دیدیه رمون
بیتا شمسینی
نشر ققنوس/ چاپ اول۸۸/ ۱۸۴صفحه/ ۴۵۰۰ تومان
نشر ققنوس یک مجموعه به اسم متفکران ماندگار شروع کرده که اولیش دربارهی شوپنهاوره. تقریباً شبیه کتابهای کوچیک طرح نوئه. اول شرح زندگیش رو نوشته و بعد دربارهی موضوعات اصلی فلسفهش توضیح داده. هر چند صفحه یک عکس داره که سیاه و سفیده. مثلاً نقاشی خونهی پدری شوپنهاور یا عکس خانوادهش و آدمهای اون زمان.
نصف بیشتر کتاب زندگینامهی شوپنهاوره. پدرش تاجر بوده و تو سن ۱۸ سالگی شوپنهاور میمیره یا خودکشی میکنه. شوپنهاور با مادرش رابطهی خوبی نداشته. مادرش نویسنده بوده و شوپنهاور بهش میگه چند وقت بعد باید کتابهای تو رو از انباری پیدا کنند در حالی که کتابهای من معروف شده. دکترای فلسفه میگیره اما سر کلاسهای دانشگاهش کسی نمیرفته و همه توی کلاس بغلی که هکل درس میداده جمع میشدهن. همین باعث میشه از اون به بعد همیشه از دانشگاهها انتقاد کنه.
قسمت دوم کتاب دربارهی جهانبینی شوپنهاوره و بیشتر از همه دربارهی ملال زیستن توضیح میده.
«در یک روز سرد زمستانی دستهای از جوجهتیغیها تنگاتنگ هم جمع شدند تا با گرمای بدنشان خود را از شر یخبندان حفظ کنند. اما چیزی نگذشته بود که احساس کردند تیغهایشان در بدن یکدیگر فرو میرود و به آنها آسیب میرساند. به همین دلیل از یکدیگر دور شدند. وقتی نیاز به گرم شدنِ دوباره آنها را به هم نزدیک کرد از نو متحمل همان لطمه و آسیب شدند به گونهای که بین دو رنج این سو و آن سو میشدند تا اینکه عاقبت فاصلهی میانهای را یافتند که وضعیت را برایشان قابل تحمل کرد. به این ترتیب نیاز به اجتماع، که زادهی خلا و یکنواختی درون خود انسانهاست، آنان را به سوی یکدیگر میکشاند، لیکن صفات مشمئزکننده آدمیان، که از شماره بیرون است، و معایب تحملناپذیرشان از نو آنان را پراکنده میسازد».
بیتا شمسینی
نشر ققنوس/ چاپ اول۸۸/ ۱۸۴صفحه/ ۴۵۰۰ تومان
نشر ققنوس یک مجموعه به اسم متفکران ماندگار شروع کرده که اولیش دربارهی شوپنهاوره. تقریباً شبیه کتابهای کوچیک طرح نوئه. اول شرح زندگیش رو نوشته و بعد دربارهی موضوعات اصلی فلسفهش توضیح داده. هر چند صفحه یک عکس داره که سیاه و سفیده. مثلاً نقاشی خونهی پدری شوپنهاور یا عکس خانوادهش و آدمهای اون زمان.
نصف بیشتر کتاب زندگینامهی شوپنهاوره. پدرش تاجر بوده و تو سن ۱۸ سالگی شوپنهاور میمیره یا خودکشی میکنه. شوپنهاور با مادرش رابطهی خوبی نداشته. مادرش نویسنده بوده و شوپنهاور بهش میگه چند وقت بعد باید کتابهای تو رو از انباری پیدا کنند در حالی که کتابهای من معروف شده. دکترای فلسفه میگیره اما سر کلاسهای دانشگاهش کسی نمیرفته و همه توی کلاس بغلی که هکل درس میداده جمع میشدهن. همین باعث میشه از اون به بعد همیشه از دانشگاهها انتقاد کنه.
قسمت دوم کتاب دربارهی جهانبینی شوپنهاوره و بیشتر از همه دربارهی ملال زیستن توضیح میده.
«در یک روز سرد زمستانی دستهای از جوجهتیغیها تنگاتنگ هم جمع شدند تا با گرمای بدنشان خود را از شر یخبندان حفظ کنند. اما چیزی نگذشته بود که احساس کردند تیغهایشان در بدن یکدیگر فرو میرود و به آنها آسیب میرساند. به همین دلیل از یکدیگر دور شدند. وقتی نیاز به گرم شدنِ دوباره آنها را به هم نزدیک کرد از نو متحمل همان لطمه و آسیب شدند به گونهای که بین دو رنج این سو و آن سو میشدند تا اینکه عاقبت فاصلهی میانهای را یافتند که وضعیت را برایشان قابل تحمل کرد. به این ترتیب نیاز به اجتماع، که زادهی خلا و یکنواختی درون خود انسانهاست، آنان را به سوی یکدیگر میکشاند، لیکن صفات مشمئزکننده آدمیان، که از شماره بیرون است، و معایب تحملناپذیرشان از نو آنان را پراکنده میسازد».
۲ نظر:
تقریباً یهزنگه تموم شد دیگه؟
هماورد فکر نمیکنی دیگه تابلو شده؟
جالب بود خصوصا توضیحات آخرت
ارسال یک نظر