کورت ونهگوت
مهدی صداقتپیام
نشر مروارید/ چاپ دوم ۸۵/ ۲۸۱ صفحه/ ۲۹۰۰تومان
«رمانی بسیار لذتبخش... تصویری که ونهگوت از همسر اولش، برادرش و خواهرش ارایه میدهد، زیبا، دقیق، انتقادآمیز و دوستداشتنی است.» ولی به اون معنا رمان نیست. خیلی شبیه مرد بیوطنه که مجموعه مقالهست. توی مرد بیوطن نظرش رو راجع به بعضی چیزها نوشته (البته طنزه). اینجا هم همین کار رو کرده اما در مورد خودش و به خصوص خانوادهش بیشتر نوشته. زندگی یک نویسندهی داستانهای تخیلی رو هم تعریف میکنه در حین کتاب. اسم نویسنده گیلکور تراوته و تو بیشتر داستانهای ونهگوت هست. آخر کتاب مترجم نوشته که این کتاب تلفیق رمان و زندگینامهست. قدرت طنزش زیاده حرفهای خوبی هم میزنه ولی فکر کنم مرد بیوطن بهتر بود.
«به نظرم تکامل یافتهترین مخلوقات زمینی، زنده بودن را شرمآور و حتی چیزی بدتر از آن میدانند. دیگر چه برسد به موارد بحرانیتر، مثل وقتی که آرمانگرایان به صلیب کشیده میشوند. دو نفر از زنان مهم زندگیم، یکی مادرم و دیگری تنها خواهرم الیس یا الی، که هماینک آن بالا در بهشتاند، از زندگی متنفر بودند و آن را با صراحت بیان میکردند. الی فریاد میزد، "تسلیم!، تسلیم!"
مارک تواین، بامزهترین آمریکایی دوران خودش، در هفتاد سالگی مثل من به این نتیجه رسید که زندگی برای خودش و دیگران آکنده از فشارهای روحی است و این چنین نوشت: "از زمانی که به بلوغ رسیدهام، هرگز دلم نخواسته کسی از دوستانم که به دیار باقی شتافته، دوباره زنده شود." او این جملات را در مقالهای آورده که پس از مرگ ناگهانی دخترش ژان نوشته است.»
مهدی صداقتپیام
نشر مروارید/ چاپ دوم ۸۵/ ۲۸۱ صفحه/ ۲۹۰۰تومان
«رمانی بسیار لذتبخش... تصویری که ونهگوت از همسر اولش، برادرش و خواهرش ارایه میدهد، زیبا، دقیق، انتقادآمیز و دوستداشتنی است.» ولی به اون معنا رمان نیست. خیلی شبیه مرد بیوطنه که مجموعه مقالهست. توی مرد بیوطن نظرش رو راجع به بعضی چیزها نوشته (البته طنزه). اینجا هم همین کار رو کرده اما در مورد خودش و به خصوص خانوادهش بیشتر نوشته. زندگی یک نویسندهی داستانهای تخیلی رو هم تعریف میکنه در حین کتاب. اسم نویسنده گیلکور تراوته و تو بیشتر داستانهای ونهگوت هست. آخر کتاب مترجم نوشته که این کتاب تلفیق رمان و زندگینامهست. قدرت طنزش زیاده حرفهای خوبی هم میزنه ولی فکر کنم مرد بیوطن بهتر بود.
«به نظرم تکامل یافتهترین مخلوقات زمینی، زنده بودن را شرمآور و حتی چیزی بدتر از آن میدانند. دیگر چه برسد به موارد بحرانیتر، مثل وقتی که آرمانگرایان به صلیب کشیده میشوند. دو نفر از زنان مهم زندگیم، یکی مادرم و دیگری تنها خواهرم الیس یا الی، که هماینک آن بالا در بهشتاند، از زندگی متنفر بودند و آن را با صراحت بیان میکردند. الی فریاد میزد، "تسلیم!، تسلیم!"
مارک تواین، بامزهترین آمریکایی دوران خودش، در هفتاد سالگی مثل من به این نتیجه رسید که زندگی برای خودش و دیگران آکنده از فشارهای روحی است و این چنین نوشت: "از زمانی که به بلوغ رسیدهام، هرگز دلم نخواسته کسی از دوستانم که به دیار باقی شتافته، دوباره زنده شود." او این جملات را در مقالهای آورده که پس از مرگ ناگهانی دخترش ژان نوشته است.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر